برای شروع بد نبود...
اما انگار هنوز یخ دارم...
یاد استاد نقاشیمون افتادم که میگفت: اگر نقاشی رو برای یه مدت رها کنید ودوباره بخواید شروع کنید دستتون تنبل میشه...خشک میشه!
فکر این توی نوشتن هم همین باشه اگه یه مدت طولانی ننویسی دستت وذهنت خشک میشه وتنبل....
بیشتر از یاداشت های قبل استفاده کردم....
تولیدی نبود...
اما خدا روشکر...
صد هزاران بار شکر...
در عجبم از این آدمایی که نمیدونم چی باید اسمشون روگذاشت؟
خشک مذهب...افراطی یا نا بلد...
آدمایی که دم از دین وایمان میزنن اما به راحتی غیبت وگاهی تهمت وگاهی هم زیر آب زنی میکنند...
هنوزم بعد دو هفته وقتی زنگ میزنی وقطع میکنی بغضم میگیره...
امشب که دیگه وقتی تبریک ماهگردگفتی بارون چشمام هم گرفت...
میگم ما آدمای لوسی هستیم؟؟
فکر میکنم برای ادم هیچ حسی بدتر از این نیست که فکر کنه بی خاصیته...
این یک سال وخورده ای که با خودم لج کردم ثمرش شد همین احساس الانم...
خدا رو شکر با کمک "امیر حسینم" شروع کردم به خوندن شعر و داستان و..
اما الان دلم شدیدا نوشتن میخواد مثل قبل...
گفتن وبحث کردن میخواد...
گاهی وقتا دلم شدیدا برای استرس های اون موقع سر نوشتن یاداشت تنگ میشه...
دنبال یه بهونه ام برای شروع...
امسال محرم باهر سال فرق داره برام...
اصلا انگار جنس غمش یه جور دیگه اس...
از شب اولش تو جمکران تا شبایی که با "امیر حسینم"هم قدم بودم به سمت هیئت...
از هیئتی که وسط محله ارمنی نشین بود وکنار کلیسا تا هیئتی که یادگاران خمینی میزبانش بودن...
امسال همه چیزش فرق داشت...آتیش گرفتن دل وسینه زدن وبی تاب شدنش...حتی دوری ودلتنگیش...
امسال هر چی بود فرق داشت...
دلم هوایی تر شده انگار...
یکم سر درد گمم،یکم گیج وگنگ،یکم بیشتر از یکم حال بچه نو پا رو دارم...
یکم دنبال بهونه ام برا گفتن وسبک شدن...
یکم هم دنبال یه هم زبون...
یکم از این سکوت وبه در بیخیالی زدن خسته ام...
یکم هم بهونه های الکی میگیرم وهمه اش سر محمدم (امیرحسینم)غر میزنم...
یکم نگران حال واحوال کسی ام که همیشه فکربقیه اس واما فکر خودش نیست...
یکم احساس بیهودگی میکنم...
خلاصه یکم حالم خوب نیست...
کاش میفهمیدی این که خطابش کردی هرکس ویکی دیگه و....برای من یه الگو یه اسطوره و...مثل باقی شهدا اند...
بهتر یه فکری به حال فکر نادرستت بکنی....
حال از پیام های خصوصی بهم میخوره....
تصمیم دارم از این به بعد هر پیام خصوصی نخونده پاک کنم....
دومین ماهگرد ما واولین سفر دونفره...!!
"حرم حضرت معصومه"
وتبرک پلاک هایمان به ضریح...
وزیبا بود وقتی از نماز عید برگشتی ودر جواب قبول باشه من گفتی:
حاج خانم سلام و ارادت همسرم رو رسوندم به ولی امر وقتی ته دلم لرزید...