خط خطی های روزانه

جهاد اکبر والله اکبر...

سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۲۷ ب.ظ

خداروشکر...

14روز خادم الشهدا بودن وبعدش هم جهاد اکبر با عطر شش گوشه کربلا ایران برای خودش عالمی داره...


همه چیز اون 14 روز قشنگ بود از حرف زدن با دختری که میخواست دینش رو انتخاب کنه تا بچه شیعه هایی که اطرافش بودن و سعی میکردن شبیه اون باشند...


از رد کردن زائرا از زیر قرآن تا رد شدن خودمون...


از ایستادن بچه ها رو به روی مقر وپایی که نای رفتن نداشت تا التماس هایی که از چشماشون جاری میشد برای یک ساعت بیشتر موندن...


تا خداحافطی خودمون....


از استقبال زائرا جدید تا استقبال خادم های جدید که قرار بود جای تو رو بگیرن...


از شکستن غرور وجریمه شدن تا همکاری زائرا...


همه چیز اون 14 روز فرق داشت...


بچه هایی که میومدن اصرار میکردن که یه جوری بشه اونا هم خادم بشن تا بچه هایی که فکر میکردن خادمین خدمه اند...


از شب های مانور تا شب هایی که تولد میگرفتیم...


همه چیز اون 14 روز فرق داشت...


نشستن همه خادمین پشت تویوتا سپاه ونگاه مردم و..... تا خوردن فلافل ورفتن مسجد جامع خرمشهر وجنت وآباد وتداعی کتاب "دا"


همه چیز اون 14 روز فرق داشت...

مهم نبود از کجایی و چه کار کردی ومیکنی...سعی میکردی چیزی از مهارت هات نگی تا کارایی رو بکنی که بقیه دوست ندارند ودلش ندارند..


اونجا جایی بود که باید باور کنی باید خودت بسازی برای سرباز بودن...


اونجا شهید رحیمی وسلیمانی  ومعین رئیسی و....یه جور دیگه درک میکنی...


همه چیزش فرق داشت...

حتی خدا حافظی...وقتی حالا نوبت تو میشه که پات رمق رفتن نداشته باشه ودلت هم که برا خودش حکایتی داره...


فرق داشت که وقتی وارد شهر شدی همه چیز برات فرق داشت...بغض خفت میکرد...فرق داشت که  توی یه جمله،"ارمیا " کتاب امیر خانی رو بهتر درک میکردی...


وبعد هم جهاد اکبر....


الله اکبر....

 

  • بانوبی نشان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی