امیرم

امیر حسینم، ممنون که انقدر صبوری...

ممنون که...

ممنون

گاهی وقتا دلت میخواد بگی:ممنون به لطف شما نیازی نیست....

اما بازم سکوت میکنم...


***
یاشد که خود خدا بگوید..

خداروشکر

خداروشکر...
همه اتفاقات ما از وقتی نیت زندگی مشترک کردیم و به خدا سپردیم تابه همین حالا برای هر اتفاق یه مناسبت مذهبی بود...

وامروز اولین ماهگرد "ما" شدنمون بااولین سحر وروزه وافطار مشترک همزمان شد...

خداروشکر...

باید تبدیل شد

به قول مائده:

اگه میخای دووم بیاری باید از یه نرم تن تبدیل بشی به یه سخت تن (یا همون فولاد تن خودمون!

غبطه

امروز سر نماز به حالت غبطه خوردم...
وقتی انقدر مخلصانه با خدایت صحبت میکردی...

همسرم قرارمان یادت نرود...

حالم

حالم خوب است...

فقط کمی بهانه ات را میگیرد...

لیاقت

خدایا کمکم کن...

خدایا خودت بهم لیاقت بده...

لیاقت دختری کردن...

باتو

چقدر خوبه که هستی...

همه چی با تو خوبه...حتی سکوت...


خدایا هزاران هزار بار شکرت...

بی تو غربت زده عالمم

انگار هنوز غربت ودلتنگی کوه گشت دیروز تو وجودمه...

بااینکه همه بودن اما نبود تو بد جور به چشم می اومد و دلتنگ وغربت زده ام  میکرد...

دیروز حال طیبه رو تو پارک ملت با تمام وجود احساس کردم...

بنده خدا حق داشت وما این اون همه اذیتش میکردیم...

قند تو دلم آب شد

امروز غرور وجودم رو گرفت وقتی آقای هلاکویی تبریک گفت ومرا و با نام  تو خواند...

وقتی سپده گفت که شدم ه...م..س...ر...ه......تو